والپیپر زیبا برای امام حسن عسگری + نواهنگ

معرفی فناوریهای جدید دنیا - رباتی که دانش آموز می شود و به مدرسه می رود

ماجرای ربات معلم در کره جنوبی را شاید شنیده باشید ! حالا داستان برعکس شده و این ربات در نقش دانش آموز ایفای نقش می کند. یک دانش آموز به علت یک بیماری، دچار نقص سیستم ایمنی شده است به همین دلیل در حال حاضر امکان حضور در مدرسه را ندارد و مجبور است در خانه بماند. اما در دنیای فعلی این چیزها دلیل نمیشود که به درس و مدرسه نرسید.

 از اين رو او حالا یک ربات به نام Vgo را به جای خودش به مدرسه می فرستد. اين ربات 1.2 متر طول دارد و با داشتن چرخ هايی به آسانی می تواند در مسير هايی که به او فرمان داده می شود حرکت کند. او از کامپیوترش و از طریق اینترنت وارد ربات می شود به کمک کامپيوتر شخصی خود و يک وب کم با اين ربات در مدرسه ارتباط برقرار می کند.

 این دانش آموز مکانیکی امکان شرکت در کلاس های درس را به کمک يک دوربين، اسپيکر، میکروفون و همچنین يک صفحه نمايشگر کوچک فراهم می کند.

 جالب آنجاست که این ربات تنها لحظات خشک و کسل کننده کلاس های درس را نشان نمی دهد. بلکه او می تواند حرکات ربات را با لپ تاپ اش در خانه کنترل کند حالا او می تواند از راه دور به ربات فرمان دهد که بين کلاس های درس مختلف حرکت کند، با بقيه هم کلاسی هايش در کليه فعالیت ها حضور يابد !

اگر اوضاع همینطور پیش برود دیگر هیچ بهانه ای برای نرفتن به مدرسه و سرما خوردگی های مصلحتی وجود نخواهد داشت! چرا که مدیر مدرسه می گوید اگر بیمار بودی باید با ربات در کلاس شرکت کنی!!

رویداد ها، حاوی پیامی برای ما هستند

یکی از شاگردای حسن بصری در زمان جابربن حیان در لحظات آخر از ایشون پرسید:

استاد؛ میخوام از شما بپرسم که استاد های شما در طول زندگی چه کسانی بودند؟

حسن بصری گفت:

من در طول زندگی اساتید زیادی داشتم ولی سه نفر بهترین و اساسی ترین استادای زندگیم بودند.

 

اولین استاد من یک راه زن بود!

هر شب می رفت که قافله ای رو بدزده و مسیری رو ببنده و چیزی به طورش نمی خورد! صبح که می دیدمش می پرسیدم دیشب راهزنی کردی؟ سد راه قافله ای شدی؟ می گفت نه. دیشب که چیزی نصیبم نشد ولی امشب ان شاء الله و به لطف خدا یه قافله بهمون می خوره! و هرشب کارش همین بود که بره و دست خالی برگرده و بگه به لطف خدا فردا یه قافله میزنیم!

و لطف خدا!

 

[حسن بصری میگه] من خیلی عبادت می کردم ولی نمی دیدم که این عبادت ها ما رو با خدا رفیق کرده باشه. احساس نمی کردم به خدا نزدیک شدم. یک استاد بزرگ من این راه زن بود که به من یاد داد که اگر به نتیجه هم نمی رسیم، آنقدر ادامه بده و به لطف خدا امیدوار باش که به نتیجه برسی.

 

استاد دوم من یک توله سگ بود.

یک روز داشتم از مسیری عبور می کردم و بسیار تشنه بودم. رودخانه بود. رفتم کنار رودخانه آب بخورم. توله سگی هم تشنه بود و آمد که آب بخوره. وقتی به کنار رودخانه آمد تصویر خودش رو توی آب میدید. از تصویر خودش میترسید، پارس می کرد و عقب عقب می رفت. 4، 5 باری جلو آمد و از ترس به عقب برگشت.

 

بعد فکر کرد که این چاره ی کار نیست و اگر میخواد رفع تشنگی بکند، باید مانع را از سر راه بردارد. باید با اون مانع خودش رو مواجه کنه و با فرار کردن به جایی نمی رسه. توله سگ عقب عقب رفت و پرید روی تصویری که توی آب میدید! و وقتی پرید توی آب اون تصویر محو شد و خودش رو سیراب کرد و اومد بیرون. اون توله سگ به من یاد داد که “با موانع زدگیت رو در رو شو و از مسائل زندگیت گریز نداشته باش”

 

سومین استاد من دختر بچه ای بود.

شب بود و داشت می رفت به سمت مسجد. شمع روشنی در دستش بود. منم از اونجایی که همیشه نگران آتش بازی بچه ها بودم، رفتم جلو و با نگرانی بهش گفتم “دخترم این شمع رو کی برات روشن کرده؟ [حسن بصری میگه] دوست داشتم که بگه خودم نکردم و من دست به آتیش نمی زنم.

 

دختر یه لبخندی به من زد و بدون اینکه جواب بده شمع رو فوت کرد و گفت “همونی که شمع رو روشن کرده، خاموشش کرد الان” خاموش کننده ی شمع همانی است که آن را روشن کرده بود. و دخترک داشت به سمت مسجد می رفت.

 

[حسن بصری میگه] ناگهان یک فکری در ذهن من جرقه زد. دخترک به سمت مسجد می رفت و شمعی رو روشن کرده بود و خودش شمع رو خاموش کرد. فهمیدم نوری که در درون ما روشن می شود، اگر در مسیر حق قدم برداریم خدایی هست که آن نور را در درون ما شعله ور می کند. و همون خدا کسی است که اگر از مسیر حق رو به مسیر باطل تغییر بدیم، می تواند اون نور را خاموش بکند.

 

[حسن بصری میگه] من بعد از این سه تا استاد، صدها استاد داشتم. من با جنگل حرف می زدم. من با رودخانه حرف می زدم. من با حیوانات حرف می زدم و از هر کدوم درسی می گرفتم.

 

همه چیز برای ما حاوی درس و پیام است.

علی (ع) فرمودند: “عبرت ها چقدر فراوانند، عبرت پذیران چقدر اندک”

 

با تشکر از مدارس فعال در سامانه + اسامی مدارس فعال

در این پست از کاربران عزیز مدارس ذیل به خاطر همکاری خوبی که داشته اند و مطالب زیبایشان کمال تشکر را داریم . انشاالله حضور شما عزیزان مداوم و پربارتر  گردیده و بتوانید با ساماندهی اطلاعات ارسالی در راستای ترویج دین و آموزه های دینی گام بردارید .

 

عنوان مدرسه

تعداد پست ارسالی

حضرت زینب(س) کرمان

80

کوثر تهران

25

الزهرا اراک

26

الزهرا دهاقان

24

حضرت رقیه برازجان

8

حضرت فاطمه محدثه اصفهان

14

فاطمیه کرمان

25

فاطمیه شهرکرد

23

فاطمه الزهرا ساوه

2

الزهرا کوی نصر تهران

6

حضرت زینب شاهد تهران

40

سعدیه رامیان

5

زینبیه سراوان

25

زهرائیه نجف آباد

9

طوبی بهبهان

20

الزهرا ساری

4

فاطمیه خمینی شهر

10

کوثر کرج

22

الزهرا گرگان

6

معصومیه فهرج

4

عصمتیه بابل

20

الزهرا المرضیه اصفهان

1

کوثر زرندیه

15

نرجسیه سیرجان

25

الزهرا استهبان

60

فاطمیه دامغان

5

نرجس زهدان

1

صالحات فولادشهر

2

ولیعصر تهران

2

ریحانه اصفهان

4

الزهرا بابل

2

الزهرا یزد

1

زینب کبری رفسنجان

20

 

* ترتیب مدارس فقط از آخرین تاریخ بروزرسانی ها بوده و همه دوستان تلاششان جای تشکر دارد .

* دوستان میتوانند نظرات ، پیشنهادات و انتقادات خود را در بخش “ارسال نظرات” وارد کنند تا بتوانیم از نظرات شما عزیزان بهره ببریم .

 

اربعین حسینی تسلیت باد

برخورد من امروز من را می سازد ...

من امروز صبح زود از خواب بيدار شدم. از كارهايي كه بايد انجام دهم هيجان زده هستم. مسئوليت هايي دارم كه بايد تمام تلاش خود را براي انجام آن به كار بندم. من مهم هستم.

انتخاب با من است . انتخاب اينكه امروز چگونه روزي باشد.:?:

امروز مي توانم از سرد بودن هوا نالان باشم.  يا اينكه بخاطر آب روان جوی آب  و تميز شدن هوا سپاسگزار باشم.

امروز بخاطر اينكه جيبم خالي است ، مي توانم غمگين و نااميد باشم يا اينكه  از آینده نگری خود خوشحال و اميدوار باشم. و اين را فراموش نمي كنم كه بزرگترين سرمايه من سلامتي من است.:p

امروز بخاطر كسالتي كه دارم مي توانم شاكي باشم يا اينكه از زنده بودنم خوشحال باشم. و براي بهبودي بجنگم.:yes:

امروز مي توانم بخاطر همه آن چيزهايي كه به آنها نرسیدم شاكي باشم يا اينكه بخاطر فرصت زندگي كه به من داده شده قدردان فرصتها باشم.:!:

امروز مي توانم به خاطر نداشتن یک دوست همراه ماتم بگيرم يا اينكه مي توانم از فرصتي كه براي پيدا كردن يك دوست خوب دارم هيجان زده باشم.:lalala:

امروز مي توانم بخاطر سر كار رفتن غرغر كنم يا اينكه فريادي از شادي بكشم چون داراي يك شغل هستم. و مي توانم براي پيشرفت شفلي يا پيدا كردن شغل بهتر با فراغ خاطر تلاش كنم.:P

من مي توانم بخاطر تحصیلاتم شاكي باشم يا اينكه ذهن خود را آماده كنم تا دانش كافي بدست آورم. و براي آينده سرمايه سازم.B)

امروز مي توانم بخاطر انجام كارهاي خانه بي حوصله باشم يا اينكه بخاطر داشتنن پناهگاهي از خداوند سپاسگزار باشم.:.

امروز گِل من آماده است و انتظار مرا مي كشد تا به آن شكل دهم. و من مجسمه سازي هستم كه مي خواهم بهترين تنديس خود را بسازم.

اينكه امروز چگونه روز باشد بستگي به من دارد. و من مي خواهم روزي بسازم كه آن را دوست دارم.

;)